شمال کشور، خوزستان بعدی خواهد شد؟
مردمی که در حیرت هستند که چگونه نخلهای بلندقامت این خطه که پای در خاکی زرخیز و سر در انبان شهد و شیرینی داشتند، اینگونه در رثای کارون بیآب خشکیدهاند؟ کارونی که هزاران سال و در خروش ناایستایش، روایتگر رشادتهای زنان و مردان سلحشور سرزمین ما در دامن پاک و پرسخاوت زاگرس کبیر بود. آنها که تاریخ فلات ایران را به زیور شجاعت دلاورانش آراستند.
اما در میانه این درد جانکاه، از فاجعهای که به موازات در شمال کشور و در سکوت پرسشآمیز صاحبان کرسی و تصمیم در حال گسترش است نیز نباید غفلت کنیم. نگین خطه سبز البرز سالهاست در حلقه تخریبی شگفتانگیز از طراوت افتاده؛ خطهای که بهتنهایی میتوانست باشکوهتر از کشور هلند، نمودارهایی افتخارآمیز در چرخه اقتصاد جهانی ایفا کند، اما اکنون هم آخرین تکههای آن در زیر دندان زمینخواران در حال جویدن است. زمینخواران سبزستیزی که شام آخر این طبیعت را در ناهارخوران گرگان تناول و نهتنها چنگ از گلوی نازکش نگرفتند، بلکه به نام «تنفس جنگل» نامحرمانه پای در اندرون بر مخمل سبز آن نهادند. اکنون با چراغانی انبوهی از تابلوهای معاملات املاک به پیشباز بزرگراه شمال رفتهاند. بزرگراهی که اگر برای این خیل راهی بهسوی افزودن است، اما در آینده نزدیک این خطه تنها چاهی برای نابودی است. در چنین سور و ساتی کماکان زوزه ماشینآلات تخریب از تمامی اراضی بهجامانده به گوش میرسد که چون موریانه از درون خرد میکنند و روزبهروز از قامت جنگلها میکاهند. زوزهای که بیش از هر چیز از فقدان و ناکارآمدی دستگاههای نظارتی و حفاظتی و از آنسو چراغ سبز دستگاههای خدماتی خبر میدهد. اکنون از قبای سبز طبیعت کمجان شمال جز پوسته نازک و ژندهای بر تن پارهپارهاش به جا نمانده است.
حتی آژیر مرگ دستهجمعی هزاران پرنده مهاجر در زیستگاه میانکاله و… نتوانسته است از شتاب بیابانزایی در شرق آن و نیز از ثقل سامعه متولیان اندکی بکاهد. بسیاری از شالیزارهای وسیع دیروز را اکنون میبینیم که در فاصله محصور چند ساختمان کوچک و به انتظار دریافت جواز ساخت، آخرین رمقها از حیات لرزان خود را سپری میکنند.
هجوم بیامان و روزانه هزاران اتومبیل به سمت این خطه جز کوهی از زباله و شیرابههای متعفن ارمغانی برای مردم بومی آن ندارد. شگفتا که اگر در حاتمبخشیهای آنسوی کویر تا که توانستیم از آوردهای کرخه و کارون ستانده و از قناعت دیرینه ساکنانش کاستیم، اما پاستورنشینان اینسوی کویر هم تا دستشان رسید در این سالها چشم از دامن سبز البرز برنگرفتند. آنها نیز در این سالها با احداث سدهایی مانند فینسک و انحراف به سمت کویرات سمنان رودخانههایی که دل به دریا داشتند از طراوت دامنههای شمالی کاستند.
باور کنیم در چنین روند تخریبی اگر کموبیش از این درنگ کنیم در بقایای موجود، نه از تاک و نه از تاکنشان نشانی خواهد ماند. فاجعه خوزستان و لبهای خشکیده امروز مردمش رخدادی ناگهانی نبود. فرایندی بود که در خلال سالها و به نام سازندگی و در انبوه هشدارهای بیپاسخ دلسوزان این سرزمین صورت گرفت. هشدارهایی که در قالب بسیاری مویه و نالهها برای این هلند ازدسترفته نیز تا به حال داده شده است.
بدون تردید اگر به آخرین از این نالهها گوش نداده و همچنان در روند راکد دستگاههای مسئول به روزمرگی بپردازیم، این بار لهیب سوختن سرزمین و فریادهای العطش را از از دامنههای البرز خواهیم دید و شنید. دامنههایی که هنوز بر فراز آن صدای تیر از کمان آرش همه ما را که امانتداران خوبی نبودیم شرمسار میکند. تیری که قرار بود مرزهای توسعه را بگشاید، اکنون بر قلب خود زدهایم.
۲۳۳۰۲