عمومی

کتابخانه سیار «هدهد»، محبوب بچه‌های حاشیه‌نشین/ وقتی صندوق عقب خودروی خانم معلم، کتابخانه می‌شود

گروه جامعه سیلاد- مریم شریفی؛ بعد از این، هرکس گفت با یک گل بهار نمی‌آید، نشانی دو محله فراموش‌شده در حاشیه شهر اصفهان را به او بدهید تا برود و حال خوب بچه‌های محله را که به همت یک خانم معلم جوان رقم خورده ببیند؛ خانم معلمی که تمام سرمایه‌اش برای رنگ پاشیدن به دنیای خاکستری این بچه‌ها،‌ دل بزرگ و خودروی شخصی‌اش بود. اما همین‌که اراده کرد پنجره آگاهی و امید را به روی بچه‌های محله‌های محروم باز کند، خدا بندگان مهربانش را یکی‌یکی سر راه او قرار داد. و شد آنچه باید می‌شد.

آرزوی «سمیه کریمی»،‌ معلم خوش‌فکر اصفهانی برای پیوند دادن بچه‌ها به دنیای دانش و فرهنگ به لطف همراهی یک دوست هم‌فکر، با تولد کتابخانه سیار «هدهد» محقق شد؛ کتابخانه‌ای که هر ماه در صندوق عقب خودروی او برپا می‌شود و برای بچه‌های بااستعداد اما کم‌برخوردار این محله‌ها سوغاتی از جنس کتاب و قصه و شعر و مَثَل می‌بَرَد…

 

هدایای روز معلم که جهیزیه عروس شد

جهیزیه‌هایی که پایه یک دوستی پربرکت شد

«همه چیز از ماجرای جهیزیه عروس خانم‌های خیریه شروع شد. با گروه خیریه «چسب زخم» شهر قم به‌واسطه صفحه آقای دکتر قادری (یکی از بانیان گروه) آشنا بودم و وقتی خبردار شدم دارند برای چند نوعروس کم‌برخوردار جهیزیه آماده می‌کند، چیزی در ذهنم جرقه زد. مثل اغلب معلم‌ها،‌ من هم یک مجموعه هدایای یادگاری از روز معلم شامل ظروف چینی و بلورجات و… داشتم. آنقدر این وسایل برایم عزیز بودند که دلم می‌خواست در یک کار خیر استفاده شوند. و چه خیری بزرگتر از شاد کردن دل نوعروسان نیازمند؟

از ظرف‌های دوست‌داشتنی‌ام عکس گرفتم و برای آقای دکتر فرستادم. مطمئن نبودم به کارشان بیاید اما عکس‌ها تأیید شد و رابط گروه در اصفهان به درِ خانه‌مان آمد و ظروف اهدایی را تحویل گرفت. وقتی شنیدم یکی از عروس‌ها چقدر از دریافت سرویس چینی ۱۲ نفره آن بسته اهدایی خوشحال شده، قند در دلم آب شد. خلاصه، آشنایی و همکاری من با گروه چسب زخم به‌واسطه همین اتفاق شیرین شکل گرفت.»

 

این شما و این شعبه «گز و پولکی» گروه چسب زخم

برای «سمیه کریمی» که از قبل دستی بر کارهای خیریه و جهادی داشت، وصل شدن به یک گروه خیریه فعال، فرصتی مغتنم برای خدمت به خانواده‌های نیازمند بود و او به بهترین شکل از این فرصت استفاده کرد: «با توجه به اینکه موضوع جهیزیه را به اقوام و دوستان هم گفته بودم، جمع‌آوری وسایل و مراجعه نماینده گروه برای دریافت آنها یکی دو نوبت دیگر تکرار شد. به‌این‌ترتیب به برکت جهیزیه نوعروسان، ارتباط من با چسب زخمی‌ها ادامه‌دار شد. یک‌بار در جریان همین هماهنگی‌ها به شوخی به نماینده گروه گفتم: چطور است ما شعبه اصفهان گروه چسب زخم را راه‌اندازی کنیم و هرجا به کمک نیاز داشتیم، از کمک و راهنمایی شما استفاده کنیم؟ راستش را بخواهید، با کارهای خیریه بیگانه نبودم. مادرم چند خانواده نیازمند را می‌شناخت و با کمک چند نفر از اقوام در حد توان به آنها کمک می‌کردیم. اما دلم می‌خواست خدمت‌رسانی‌مان را گسترش دهیم. اهالی گروه که از پیشنهادم استقبال کردند، شعبه چسب زخم اصفهان متولد شد.»

«عدس پلوی بهشتی» نذری،‌ نماد گروه خیریه «چسب زخم»

اتفاق جذابی در ذهن خانم معلم تداعی شده که لبخند روی لبش می‌نشیند. مکثی می‌کند و می‌گوید: «نوبت انتخاب اسم برای گروه که رسید، ترجیح دادیم به‌جای اسامی رسمی مثل خود گروه چسب زخم، دست روی یک اسم فانتزی و جذاب بگذاریم. ازآنجاکه همه اصفهان را با گز و پولکی می‌شناسند، پیشنهاد کردیم اسم گروهمان «گز و پولکی» باشد تا هر وقت به گوش خیّران رسید، هم یادآوری کند گروه متعلق به اصفهان است و هم لبخند به لبشان بنشاند و بهانه‌ای باشد برای اینکه ترغیب شوند به فعالیت‌های خیریه گروه کمک کنند. این اسم به اتفاق آرا به تصویب رسید و کم‌کم اهالی گروه چسب زخم هم عادت کردند اسم شعبه اصفهان را با لهجه و البته لبخند اضافی ادا کنند؛ گروه «گز آ پولِکی».

 

حاشیه‌نشینان اصفهان، چشم و چراغ گروه «گز آ پولِکی»

«کارمان را با حمایت شعبه مرکزی قم، با ۲۵ خانواده کم‌برخوردار در یکی از محله‌های محروم حاشیه اصفهان شروع کردیم. دوستان قم، هر ماه از محل کمک‌های خیّران سخاوتمند، مبلغی را برای تهیه ارزاق شامل گوشت و برنج در اختیار ما قرار می‌دهند و باقی خدمات ازجمله تأمین هزینه دارو و درمان یا اجاره خانه عقب‌افتاده مددجویان و… را با کمک‌های خیّران اصفهانی انجام می‌دهیم. گرچه دایره حامیان ما هنوز خیلی کوچک است و به خانواده، اقوام،‌ دوستان و همکاران خودم محدود می‌شود اما به لطف خدا هیچ‌وقت دستمان خالی نمانده و برای هر کاری اقدام کرده‌ایم، با موفقیت به نتیجه رسیده است.»

حالا دیگر برای اهالی خانه‌های شناسایی‌شده در دو محله محروم حاشیه شهر اصفهان، سمیه کریمی یک قاصد خوش‌خبر است؛ خیّر جوان بی‌ادعایی که هر ماه حداقل یک‌بار خودروی شخصی‌اش را پر می‌کند از بسته‌های ارزاق اهدایی خیّران گمنام، و کوچه به کوچه می‌گردد و امانت را به دست صاحبانش می‌رساند: «در همین مدت کوتاه ۶ ماهه به لطف خدا تعداد خانواده‌های تحت حمایت ما به ۴۰ خانواده افزایش پیدا کرده است. با توجه به رویکرد گروه چسب زخم مرکزی، اولویت خدمت‌رسانی ما هم با زنان سرپرست خانوار،‌ زنان بد سرپرست، زنان سالمند و زنان دارای همسر بیمار است. اما من،‌ وقتی به دوستانم می‌گویم زنان واجد شرایط را به من معرفی کنند، یک قید دیگر هم به این فهرست اضافه می‌کنم و می‌گویم: خانواده‌هایی را معرفی کنید که فرزند مدرسه‌ای دارند.»

 

وقتی خانم معلم و خانم نویسنده در کنار هم قرار می‌گیرند

اما معلم که باشی، فعالیت‌های خیریه‌ات هم، ارزش افزوده پیدا می‌کند. چتر حمایتت را که بر سر خانواده‌های کم‌برخوردار باز می‌کنی،‌ نگاهت بیشتر دنبال کودکان و نوجوانان می‌گردد و علاوه‌بر تغذیه جسمی آنها،‌ دلت برای تغذیه فکری و فرهنگی‌شان هم می‌تپد. حکایت قهرمان داستان ما در گروه گز آ پولِکی هم همین بوده: «من معلم هستم و از ابتدای شکل‌گیری این گروه، دغدغه‌ام این بوده که در کنار تهیه ارزاق برای خانواده‌های تحت‌پوشش، فعالیت‌های فرهنگی هم برایشان انجام دهم. یک جورهایی دلم می‌خواهد زکات علمم را به این شکل بدهم. راستش را بخواهید،‌ هر وقت در خانه‌ها را می‌زدم و مادران برای دریافت بسته‌های ارزاق دم در می‌آمدند،‌ از اینکه می‌دیدم بچه‌ها بی‌نصیب مانده‌اند، ناراحت می‌شدم. در آن محله و با آن شرایط اقتصادی، بچه‌ها از هر فعالیت فرهنگی هنری که فکرش را بکنید، محروم هستند. کرونا و قرنطینه را هم که اضافه کنید، نیاز بچه‌ها به تغذیه فرهنگی بیشتر معلوم می‌شود.

و خداوند مثل همیشه که خودش به زیبایی قطعات این پازل را در کنار هم چیده و کمک کرده کارها به بهترین شکل انجام شود،‌ این بار هم یک دوست عزیز را سر راه من قرار داد. خانم «فاطمه جناب اصفهانی»،‌ نویسنده محترمی که در ایام کرونا از تهران به اصفهان برگشته بود، همان کسی بود که می‌توانست برای تحقق آرزویم به من کمک کند. راهنمایی مجازی آقای دکتر قادری، ما را به هم وصل کرد و برکات این دوستی، خیلی زود خودش را نشان داد. در قدم اول با همراهی خانم اصفهانی، یک بسته فرهنگی تابستانه برای بچه‌های خانواده‌های تحت‌پوشش تهیه کردیم. این بسته که شامل کتاب داستان،‌ دفتر نقاشی و مداد رنگی، اسباب بازی و اقلام بهداشتی مثل مسواک و خمیردندان بود، حسابی بچه‌ها را غافلگیر و ذوق‌زده کرد.»

 

«سمیه کریمی»،‌ معلم اصفهانی و مبدع کتابخانه سیار «هدهد»

فکر کردی کتابخانه فقط آن قفسه‌های چوبی است؟

«استقبال بچه‌ها از آن بسته فرهنگی و مخصوصاً کتاب داستان‌ها آنقدر خوب بود که خانم اصفهانی پیشنهاد کرد برای ماه بعد هم برای بچه‌ها کتاب بخریم. اما نگاه من مثل همیشه به بودجه لاغر و نحیف گروه بود. می‌ترسیدم به‌طور مرتب و پیوسته نتوانیم جریان خرید و اهدای کتاب را ادامه دهیم و این زنجیره خیلی زود قطع شود. یک‌دفعه فکری به ذهنم رسید. گفتم: چطور است کتاب‌ها را به بچه‌ها امانت بدهیم؟… هر دو موافق بودیم که ایده امانت دادن کتاب، ایده خوبی است اما چطور باید اجرایش می‌کردیم؟ علاقه‌مندان کتاب، کتاب‌ها را از کتابخانه امانت می‌گیرند و آنچه از کتابخانه در ذهن همه تداعی می‌شود،‌ فضایی با تعدادی قفسه چوبی ثابت است. اما اگر ما هم می‌خواستیم کتابخانه‌مان را طبق همین تصویر کلیشه‌ای راه‌بیندازیم، گرفتار دردسرهای متعددی می‌شدیم ازجمله پیدا کردن یک مکان ثابت، تهیه امکانات، راضی کردن بچه‌ها و خانواده‌ها برای حضور در این فضا با وجود شرایط کرونایی و… پس باید خلاقیت‌مان را به کار می‌انداختیم برای راه انداختن یک کتابخانه متفاوت.»

هنوز هم چشم‌های سمیه کریمی برق می‌زند وقتی از ماجرای راه‌اندازی کتابخانه خاص‌شان می‌گوید. نه فقط برای او بلکه برای تمام آن بچه‌های حاشیه‌نشین، این اتفاق شیرین مثل یک تولد دوباره بوده: «همان‌طور که به شکل دیگری از کار فکر می‌کردم، توجهم به ماشینم جلب شد که در تمام مدت فعالیت خیریه گز و پولکی، کار حمل و نقل و توزیع بسته‌های ارزاق و غذاها را با آن انجام داده بودم. یک‌دفعه یک ایده در ذهنم جرقه زد و به خانم اصفهانی گفتم: چطور است کتابخانه‌مان را در صندوق عقب ماشین من راه بیندازیم؟! فعلاً تنها فضایی که به طور ثابت می‌توانیم رویش حساب کنیم، همین است. مشکلات فضای سربسته را هم ندارد… با کتابخانه سیار موافقید؟»

 

کتابخانه سیار «هدهد»

وقتی صندوق عقب خودروی خانم معلم، کتابخانه سیار می‌شود

«برخلاف تصورم، خانم اصفهانی حسابی از پیشنهادم استقبال کرد و کلی انرژی و انگیزه به من داد. و کتابخانه سیار ما به همین سادگی متولد شد. خانم نویسنده پیشنهاد داد فضای صندوق عقب ماشینم را برای چیدن کتاب‌ها طبقه‌بندی کنیم تا بیشتر شبیه کتابخانه شود اما دغدغه کارهای خیریه و جابه‌جایی هر ماهه بسته‌های ارزاق،‌ این اجازه را نمی‌داد. باید به شکل کاربردی‌تری از اجرای کتابخانه در صندوق عقب ماشین فکر می‌کردیم که هم برای من به‌تنهایی سخت نباشد و هم مانعِ باقی فعالیت‌های خیریه نشود. اینطور بود که در نهایت به ایده سبد کتاب رسیدیم. چند سبد تهیه کردیم تا نقش قفسه‌های قابل‌حملِ کتاب را ایفا کنند.

وقت طبقه‌بندی کتاب‌ها که رسید، تجربه و تخصص خانم اصفهانی به کار آمد. ایشان ازآنجاکه از یک طرف، نویسنده بود و اغلب کتاب‌های حوزه کودک و نوجوان را خوانده بود و از طرف دیگر، مدتی هم در کتابخانه وزارت ارشاد کار کرده بود و از همه مهم‌تر، مادر بود و با نیازهای فرزندان کودک و نوجوان آشنا بود، کتاب‌هایی که در دست داشتیم را به بهترین شکل در ۴ رده سنی زیر ۱۰ سال، ۱۰ تا ۱۳ سال، نوجوانان و جوانان ۱۹ سال به بالا طبقه‌بندی کرد.

همین کار به ظاهر ساده، در اجرای طرح کتابخانه سیار کمک بزرگی به من کرد. هر وقت که برای توزیع ارزاق یا عیادت از بیماران به خانواده‌های تحت‌پوشش سر می‌زدم، فرصتی فراهم می‌شد بچه‌ها با کتابخانه سیارشان تجدید دیدار کنند. تعداد خانه‌هایی که باید به آنها مراجعه می‌کردم،‌ زیاد بود و من در مقابل هر خانه نهایتاً ۱۰ دقیقه می‌توانستم توقف کنم. همین طبقه‌بندی کتاب‌ها، کمک می‌کرد وقتی بچه‌ها کنار ماشین می‌آمدند، براساس رده سنی‌شان، سبد مربوط به آنها را در اختیارشان قرار دهم تا هر کتابی دوست دارند، انتخاب کنند. البته خودم هم در حدی که شناخت داشتم، راهنمایی‌شان می‌کردم و کتاب‌های خوب را به آنها معرفی می‌کردم. در این میان، با توجه به شناختی که از شرایط خانواده هرکدام از بچه‌ها داشتم، حواسم بود کتابی را به آنها معرفی نکنم که روحیاتشان را به هم بریزد. مثلاً به پسربچه‌ای که پدرش به دلیل بدهی در زندان بود،‌ کتابی که قصه‌اش درباره صمیمیت و محبت میان بچه‌ها و پدرشان بود را معرفی نمی‌کردم.»

 

کتابخانه سیار «هدهد» و زنده شدن نوستالژی یک سریال دوست‌داشتنی

اما جذابیت‌های کتابخانه جمع و جور و خاص خانم معلم و دوست نویسنده‌اش به همین‌جا ختم نمی‌شود. حتی اسم این کتابخانه هم لبخند به لب مخاطبان می‌نشاند. کریمی برمی‌گردد به ۳ ماه قبل و می‌گوید: «همان روزهایی که دنبال یک اسم جذاب برای کتابخانه‌مان بودیم،‌ آقای دکتر قادری پیشنهاد کرد: «ازآنجاکه ایده کتابخانه سیارتان،‌ سریال دوست‌داشتنی «کتابفروشی هدهد» به کارگردانی خانم مرضیه برومند که ۱۵ سال قبل پخش می‌شد و حسابی طرفدار داشت را تداعی می‌کند، اسمش را «هدهد» بگذارید.»

همه با این پیشنهاد خوب، موافقت کردند و لطف آقای «محمد صمدی»، گرافیست متبحر و باسابقه هم شیرینیِ این اتفاق را مضاعف کرد. ایشان بدون چشمداشت قبول زحمت کرد و لوگوی کتابخانه سیار هدهد را به‌زیبایی خلق کرد. حالا اسم و لوگوی این کتابخانه، خیلی‌ها را به خاطرات خوش سال‌های دور می‌برد.»

نمونه ای از کتاب های اهدایی کاربران فضای مجازی به کتابخانه سیار «هدهد»

همین ویژگی‌های دوست‌داشتنی،‌ خیلی زود مِهر کتابخانه سیار هدهد را به دل اهالی فضای مجازی انداخت و آنها را هم پای کار رونق این کتابخانه نقلی آورد: «استوری کردن موضوع راه‌اندازی کتابخانه سیار هدهد،‌ کافی بود تا در مدت کوتاهی تعداد زیادی از هموطنان با کمک‌های نقدی‌شان برای خرید کتاب،‌ ما را مورد لطف قرار دهند. خانم اصفهانی هم با این بودجه مهربانی به کتابفروشی‌هایی که می‌شناخت، مراجعه می‌کرد و با تخفیف برای کتابخانه‌مان خرید می‌کرد. اما فقط همین نبود. گروه دیگری از کاربران باصفای مجازی هم برای اهدای کتاب اعلام آمادگی کردند و از این طریق به گسترش و رونق کتابخانه سیار هدهد کمک کردند.»

 

خاله!‌ کتاب جدید چی آوردی؟

اما واکنش بچه‌ها نسبت به این کتابخانه خاص که هر ماه به درِ خانه‌هایشان می‌رود، چه بوده؟ می‌پرسم و خانم معلم یک بار دیگر سراپا شوق می‌شود: «برای بچه‌هایی که مشکلات زندگی، ساده‌ترین امکانات، سرگرمی‌ها و تفریحات را برایشان آرزو کرده،‌ کتابخانه سیار هدهد، یک پدیده جذاب و جدید است. در همین مدت کوتاه هم حسابی با کتابخانه و کتاب‌هایش انس گرفته‌اند و هر ماه منتظرند با کتاب‌های جدید سراغشان بروم.

با توجه عرضِ کمِ بعضی کوچه‌های آن محله،‌ باید پیاده تا دم در بعضی خانه‌ها بروم و بسته ارزاق و… را به خانواده‌ها برسانم. وقتی بچه‌ها مرا می‌بینند، با ذوق و شوق زیاد به طرفم می‌آیند و می‌گویند: «خاله!‌ برامون کتاب آوردی؟» و همین‌که لبخند مرا می‌بینند، با سر و صدا می‌دوند سمت ماشین تا درِ صندوق را باز کنم و بتوانند کتاب انتخاب کنند. گرچه حضور کتابخانه سیار هدهد در این محله‌ها،‌ همیشه با شور و هیجان همراه است اما بچه‌ها می‌دانند ماجرای امانت گرفتن کتاب‌ها از این کتابخانه، یک کار کاملاً جدی است.

کتابخانه سیار هدهد،‌ یک کتابخانه کوچک اما واقعی است. روال امانت دادن کتاب‌ها هم، کاملاً به شکل رسمی انجام می‌شود. جالب است بدانید یک دفتر امانت کتاب درست کرده‌ام و وقتی بچه‌ها کتابشان را انتخاب می‌کنند،‌ جلوی خودشان اسم هر فرد، اسم کتابی که امانت گرفته،‌ تاریخ آن روز و تاریخ روز بازگرداندن کتاب را در آن دفتر می‌نویسم. همین کار، برای بچه‌ها ایجاد تعهد می‌کند تا از کتاب مراقبت کنند و آن را به سلامت به من و کتابخانه برگردانند.»

 

بگو ببینم قصه کتابی که خوندی چی بود؟

حالا کاملاً می‌توانم سمیه کریمی را در قامت یک خانم معلم مهربان اما جدی و کمی سخت‌گیر تصور کنم. تصویر ذهنی‌ام را که برایش توصیف می‌کنم، می‌خندد و با توضیحات بعدی‌اش، بر آن مهر تأیید می‌زند: «هدف ما از راه‌اندازی این کتابخانه،‌ تغذیه فکری و فرهنگی بچه‌ها بوده. به همین دلیل برایمان مهم است کتاب‌هایی را که امانت می‌گیرند، حتماً بخوانند. اینطور است که وقتی بچه‌ها کتاب قبلی را تحویل می‌دهند،‌ پیش از انتخاب کتاب جدید از آنها می‌خواهم خلاصه کتاب خوانده‌شده را برایم بگویند. گهگاه هم با توجه به روحیات بچه‌ها و آمادگی‌شان، می‌خواهم براساس داستان کتاب، نقاشی بکشند یا خلاصه مکتوبش را برایم بنویسند. بچه‌ها هم کاملاً با این روال، همراه شده‌اند و با علاقه کتاب‌ها را می‌خوانند. چند روز قبل که داشتم دفتر امانت کتاب را مرور می‌کردم، دیدم در همین مدت کوتاه ۱۰۱ بار کتاب از کتابخانه سیارمان امانت گرفته شده که آمار خیلی خوب و امیدوارکننده‌ای است.»

 

وقتی کتاب، فوتبال را از یاد پسربچه‌ها می‌برد…

«ما بزرگ‌ترها اغلب حواسمان به نیازهای جسمی و ظاهری بچه‌هاست. حتی من که اینهمه دغدغه‌های فرهنگی دارم هم گاهی در این تله می‌افتم. اوایل مهرماه که کلی برنج و گوشت برای خانواده‌ها تهیه شده بود و علاوه بر آن،‌ به مناسبت بازگشایی مدارس با کمک خیّران برای بچه‌ها کوله‌پشتی و بسته کامل لوازم‌التحریر خریده بودیم، تمام فضای صندلی‌ها و صندوق عقب ماشینم پر شد و دیگر جایی برای سبد کتاب‌ها باقی نماند. با خودم گفتم: اشکالی نداره. بچه‌ها آنقدر از دیدن این کوله‌ها و لوازم‌التحریر خوشحال می‌شوند که اصلاً یاد کتابخانه هدهد نمی‌افتند. اما آن روز بچه‌ها تا صندوق عقب ماشین را برانداز می‌کردند، با افسوس می‌گفتند: «خاله!‌ کتاب نیاوردی؟» این یک محک جدی برای من بود که علاقه بچه‌ها به کتابخانه هدهد و کتابهایش را بسنجم. از آن روز با خودم قرار گذاشتم هر وقت به آن محله‌ها می‌روم، تحت هر شرایطی شده کتاب‌ها را با خودم ببرم.»

کتابدار افتخاری کتابخانه سیار هدهد لبخندبرلب در ادامه می‌گوید: «گاهی واکنش‌هایی از بچه‌ها می‌بینم که خودم هم تعجب می‌کنم. یک‌بار وقتی به محله رسیدم،‌ پسربچه‌ها داشتند با سر و صدا فوتبال بازی می‌کردند. یکی از بچه‌ها وسط بازی دید صندوق عقب را باز کرده‌ام و دارم کتاب‌ها را مرتب می‌کنم. با سرعت به سمت ماشین دوید و سراغ سبد کتاب گروه سنی خودش رفت. همین‌که کتاب موردنظرش را انتخاب کرد، به خانه‌شان رفت و دیگر هم پیش دوستانش برنگشت. برایم جالب و تا حدی هم باورنکردنی بود که چقدر آن کتاب برای او جذاب بوده که اصلاً یادش رفته داشته با دوستانش فوتبال بازی می‌کرده. دیدن این اتفاقات که نشان‌دهنده انس بچه‌ها با کتابخانه هدهد است، برای من خیلی دلگرم‌کننده است.»

 

سهم مامان‌ها محفوظ است

«مادران هم حسابی از راه‌اندازی کتابخانه سیار هدهد خوشحالند. همین‌که با مطالعه کتاب،‌ ذهن بچه‌ها برای چند ساعت هم که شده از مشکلات زندگی رها شود، از نگاه آنها اتفاق خوبی است. اما با خودمان فکر کردیم سهم مادران از این کتابخانه نباید به همین مقدار محدود شود. از یک جایی به بعد با اینکه از مشکلات آنها باخبر بودیم، پیشنهاد کردیم خودشان هم کتاب بخوانند. مجموعه رمان‌هایی که قهرمان آنها زنانی هستند که موفق شده‌اند از پسِ مشکلات زندگی بربیایند را هم برای آنها تدارک دیدیم.‌ نه همه این مادران اما بعضی‌هایشان با بی‌میلی پیشنهادمان را قبول کردند. خب،‌ انتظار هم نداشتیم همه آنها عضو دائمی کتابخانه شوند. بعضی از آنها علاوه‌بر رسیدگی به بچه‌ها،‌ در کارگاه خیاطی هم کار می‌کنند و واقعاً گرفتارند.

با تمام این اوصاف،‌ تعدادی از مادران از ما کتاب امانت گرفتند. با اینکه شروعش سخت بود اما کم‌کم به خواندن کتاب علاقه‌مند شدند و دفعه بعد می‌گفتند: «چقدر خوب بود. این بار ۲ تا کتاب می‌بریم.» واقعاً امیدواریم تعداد این مادران کتابخوان هر روز بیشتر شود.»

 

وقتی تمام محله، تشنه کتاب می‌شوند…

مثل تمام عادت‌های خوب و بد، عادت کتابخوانی هم می‌تواند مسری باشد. رفت‌وآمد کتابخانه سیار هدهد در دو محله حومه شهر اصفهان و کتابخوان شدن برخی بچه‌های این محله‌ها، حالا جرقه علاقه به کتاب را در ذهن و دل دیگر بچه‌های محله هم روشن کرده و این، همان چیزی است که سمیه کریمی و فاطمه جناب اصفهانی دنبالش بوده‌اند: «دایره اعضای کتابخانه سیار هدهد، محدود به فرزندان و مادران خانواده‌های تحت‌پوشش گروه خیریه گز و پولکی است اما گهگاه بچه‌های دیگر محله هم پیش من می‌آیند و برای امانت گرفتن کتاب ابراز علاقه می‌کنند. ازآنجاکه این کتاب‌ها با کمک خیّران و برای بچه‌های کم‌برخوردار تهیه شده،‌ من باید از برگردانده شدن کتاب‌ها به کتابخانه مطئن شوم. در اینطور مواقع، با ضمانت مددجویمان در آن کوچه، به آن بچه‌ها هم کتاب امانت می‌دهم. 

راستش را بخواهید، حضور این اعضای افتخاری، برای ما باعث خوشحالی است. در این مدت بیش از پیش به نیاز این محله‌ها و بچه‌های پرشمارش به فعالیت‌های فرهنگی پی برده‌ایم. به همین دلیل در فکر گسترش کتابخانه هدهد و فعالیت‌های فرهنگی در این محدوده هستیم. فضایی را هم در محله شناسایی کرده‌ایم و طبق صحبت‌های انجام‌شده، قصد دارم هفته‌ای ۲ ساعت در این فضا، بچه‌های پیش‌دبستانی و اول دبستان را دور هم جمع کنم تا در کنار هم کتاب بخوانیم،‌ بچه‌ها درباره کتاب‌هایی که خوانده‌اند با هم حرف بزنند و نکاتی که یاد گرفته‌اند را با هم به اشتراک بگذارند. امیدوارم بتوانیم این ایده را عملی کنیم.»

 

انتهای پیام/


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا