ورزش

جبر و جدایی جباری از تیم ملی

یک نفر دیگر هم از این قافله پیاده شد. کسی که سه سال از عمرش را در خوابگاه تیم های ملی گذرانده بود و در سالن تمرین. دست آخر اما به او گفتند به سلامت. چه وقت؟ درست زمانیکه باید به المپیک می‌رفت.

علی جباری ماه ها زحمت کشیده بود برای تیم ملی و این کمترین حق او بود که در المپیک حاضر باشد. با این حال از حقش گذشت بی آنکه که کلامی حرف بزند. ساکت ماند به حرمت زحماتی که کشیده بود. می دانست هر حرفی از سمت او تیم را به حاشیه می برد. پس سکوت کرد تا حداقل آرامش تیم بهم نخورد. حالا هم که المپیک تمام شده، در همان سکوت باقی ماند و فقط یک کلمه گفت: خداحافظ.

خستگی به تن آدم می ماند وقتی پاداش ها بین ورزشکار و سرمربی و رییس فدراسیون تقسیم شود و تویی که سه سال برای همین غنیمت اندک تلاش کرده ای، دست خالی برگردی به خانه. بدون حتی یک خسته نباشید ساده.علی جان خسته نباشی. این خسته نباشید از طرف خانواده وزنه‌برداری است بابت زحماتی که کشیدی.

به خوب و بدش کاری نداریم. آنچه همه دیدند این بود که سرمربی درست آنجا که باید از تو حمایت می‌کرد پشتت را خالی کرد و گفت فلانی نباشد. چرایش باشد بین خودتان… ما فقط صدایش را شنیدیم از بیرون. اینکه در رامسر دعوایتان شد. اینکه سرمربی به تو گفت چرا فلان وزنه‌بردار را که از من انتقاد کرده، جذب تیمت کردی در لیگ!!!

بله. دنیای آدمها گاهی به همین اندازه که می خوانید کوچک می شود. حتما مسایل دیگری هم بوده. به هر حال در علم تمرین متدولوژی ایرانی اسلامی آقای سرمربی، انگار کینه توزی خودش یک سر فصل مهم است. اینکه حواست به یکی دو شاگرد خودت باشد و بقیه را تا سر حد نابودی سرکوب کنی. بیچاره آن ورزشکار. بیچاره وزنه برداری ایران.

۲۵۱ ۲۵۱

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا