اینها شاهد مرگ هیتلر بودند/ قسمت ۱: یک ماه پیش از خودکشی
اینها شاهد مرگ هیتلر بودند/ قسمت ۱: یک ماه پیش از خودکشی
به گزارش خبرگزاری سیلاد، شامگاه سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۴ رادیو هامبورگ خبر داد که هیتلر در همان روز در مقابل عمارت مستشاری رایش واقع در قلب برلن کشته شده است. این خبر به سرعت نور در سراسر جهان مخابره و موجب خوشحالی دولتهایی شد که از هیتلر دل خونی داشتند و پیشوای آلمان باعث بدبختی و ورشکستی آنها شده بود.
همزمان به انتشار خبر مرگ هیتلر که بعدا در جزئیات آن گفته شد که خودکشی کرده است، نظر دیگری که تا چندین سال وجود داشت این بود که او همچنان زنده است. این دیدگاه به حدی قوت داشت که موسسهی معتبر نظرسنجی گالوپ در آمریکا چندی بعد در این باره به آرای عمومی آمریکاییان مراجعه کرد، نتیجه قابل تامل بود: ۵۱ درصد از مردم آمریکا معتقد به بقای هیتلر بودند و ۴۵ درصد آنها عقیده داشتند که پیشوای آلمان مرده است. ۴ درصد هم رای ممتنع دادند.
حدود دو سال بعد، در تابستان ۱۳۲۶، خانم «دوراتای» از مردم «بان» آلمان ادعا کرد که در ژوئیهی سال ۱۹۴۷ هیتلر را در «سیلیزیا»۱ دیده است.
در ماه مارس ۱۹۴۹ (۱۰ اسفند ۱۳۲۷-۱۰ فروردین ۱۳۲۸) خبرگزاریها از قول افسری آلمانی به نام «آرتور فردریک ماکینزن» که در بستر مرگ بود ادعا کردند که روز ششم مه سال ۱۹۴۵ (۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۴) یعنی پنج روز بعد از روزی که تصور میشد هیتلر خودکشی کرده با او از برلین به طرف دانمارک پرواز کرده است و پس از آن به جاهای مجهول و نامعلومی حرکت کردهاند. در همین حین گمانههایی نیز وجود داشت مبنی بر اینکه هیتلر در آرژانتین به سر میبرد.
از همه عجیبتر اینکه «امیل لودوویک» مورخ مشهور آلمانی در مقالهای که در ماه مه ۱۹۴۸ (۱۱ اردیبهشت تا ۱۱ خرداد ۱۳۲۷) در روزنامهی «ایل تمبو»ی ایتالیا منتشر کرد، نوشت: «انتحار بدون گواه و بدون هیچگونه واکنشی از اخلاق و عادات این مرد لشکری دور است»
شایعات دربارهی زنده بودن هیتلر تا به آنجا شدت گرفت که از سال ۱۳۲۵ خورشیدی یعنی یک سال پس از خودکش هیتلر در برلن، افسری آمریکایی به نام «میشل موزمانو» که ضمنا یکی از قضات دادگاه نورنبرگ بود، در مورد زنده بودن یا مرگ هیتلر دست به تحقیقی وسیع زد. او برای این منظور با دویست نفر از دوستان و مریدان هیتلر از امرای لشکر و پزشکان و دوستان او گرفته تا منشی و آرایشگر و نگهبان او دیدار کرد و روایات آنان را مو به مو یادداشت کرد. موزمانو به همین نیز اکتفا نکرد و تمام روزنامهها و مجلات و یادداشتهای معاونین هیتلر را نیز خواند و در نهایت ۲۰ جلد کتاب در این زمینه تالیف کرد. گوشهای از تحقیقات او راجع به مرگ هیتلر را در تیرماه ۱۳۲۸ حسن فرامرزی برای کیهان ترجمه و در سه شماره کیهان (۹-۱۰ و ۱۱ تیر ۲۸) منتشر کرد که در ادامه قسمت نخست آن از نظرتان میگذرد:
داستان روزهای آخر عمر «هیتلر» از اینجا شروع میشود که «گورینگ»، «دلتز»، «گودل»، «کاتپل» و دیگران به مناسبت عید میلاد پیشوا کارتهای تبریک و تهنیت برای او فرستادند. هیتلر در این روز مخلوق دیگری بود، با مردی که خون سرخ را بهسرعت و شدت هرچه تمامتر در عروق جوانان آلمانی جریان داد تفاوت و اختلاف فاحشی داشت… هرچه شهامت و دلیری در نهاد این مرد دیده شده بود بهکلی از بین رفته و بیشباهت به کاریکاتور مضحکی نبود. انسانی که «نابغه» و «خارقالعاده» به او لقب داده بودند، انسانی که صدایش جهانی را میلرزانید دیگر دیده نمیشد. مردی که از دهانش آتش و از زبانش شرارههای خانمانسوز برمیخاست دیگر موجود زندهای به شمار نمیرفت. صورتش مانند صورت مردگان به نظر میرسید. قامتش منحنی و سرش مانند دیوانگان و اشخاص عصبی تکان میخورد. گامها را به صورت یک پیرمرد هشتادسالهی گوژپشت برمیداشت و بیش از چند دقیقه نمیتوانست خود را ایستاده نگهدارد و اغلب خود را به دیوار و یا مبل تکیه میداد… ولی در این بدن عاجز و خوردشده به هیچ وجه آثار ضعف و سستی دیده نمیشد و شاید کینه و حس انتقام و قهر و طغیان در او شدت یافته و بیشتر متمایل به خونخواری و کینهجویی شده بود.
سرلشکرها و امرای جنگ همه معتقد شده بودند که جنگ را باختهاند ولی اعتراف به این حقیقت تلخ ثمرهاش اعدام بود، سربازانی که از سر تا قدم غرق در خون بودند جرأت نداشتند قدمی از جبهه خارج بگذارند و یا فرار کنند و الا به دار آویخته میشدند.
ارتش متفقین بهسرعت هرچه تمامتر جبهههای آلمان را میشکافت و آتش و آتشسوزی در عقب خود میگذاشت. با وجود این پیشوای آلمان با انگشت سبابهی لرزان خویش روی نقشه نقطهای را نشان میداد و میگفت: «همینجا… همینجاست که روسها بزرگترین شکست تاریخی را خواهند خورد… در برلین.» در حالی که کارتها و تلگرافهای تبریک عید میلاد خود را میخواند، دستورهایی نیز صادر میکرد. به ژنرال ستایمر افسر رابط دستور داد که بامداد بیستودوم آوریل (۲ اردیبهشت ۱۳۲۴) به ارتش مهاجم روس حمله کند و دستور داد برای اینکه این حملهی عمومی نهایی هرچه زودتر و با قوای بیشتری صورت گیرد دستههای هوایی «مارشال گورینک» و دسته «اس. اس» و کلیهی سلاحهای تخریبی و غیره و غیره و غیره حاضر شوند و با شدت هرچه تمامتر حمله را آغاز کنند.
آرزوی بربادرفته
صبح روز دوم آوریل [۱۳ فروردین ۱۳۲۴] «هیتلر» در اتاق کار خود نشسته و انتظار چند نفر را میکشید… افسران و درجهداران و امرای لشکر در سالن با کمال افسردگی و ملال قدم میزدند… با تلفن صحبت میکردند، داد میکشیدند و فریاد برمیآوردند، مرتب جویای اخبار میشدند… ولی تمام این حرکات به یک حقیقت تلخ و اسفآوری منتهی شد، زیرا ژنرال ستایمر نتوانست کاری از پیش ببرد و قشون روسی با سرعت بسیار برلن را محاصره کرد و همچون طنابی که به گردن محکومی انداخته باشند هر لحظه حلقهی محاصره تنگتر میگردید.
برای اولین بار، کسی اوامر هیتلر را اجرا نکرد… دستورهای بعدی هیتلر مانند شبنمی بود که در بیابانهای بیآبوعلف آفریقا میچکید. هیتلر در اتاق کار خود مانند اشخاص دیوانه به حرکت درآمد و پس از گفتن سخنهایی چند که مفهوم نشد بیهوش بر زمین افتاد.
[اظهارات مستخدم مخصوص هیتلر]
«شواب» مستخدم مخصوص هیتلر به من اظهار داشت که در آن روز شوم به دستور ارباب خود کلیهی اوراق و مدارک او را جمع کرده به باغچه برد و در آنجا همه را آتش زد. پس از آن به مونیخ پرواز کرد و بعد به «برچستگادن» (برشتسگادن) رفت و اوراقی را که در آنجا داشت طعمهی حریق ساخت. هیتلر اعلان کرد که در برلن باقی خواهد ماند تا اینکه شربت شهادت را بنوشد… اشخاصی که میل دارند بجنگند به «برچستگادن» بروند و در آنجا به نبرد ادامه دهند، زیرا در آنجا تحت فرماندهی یکی از امرای لشکر، سپاهی تشکیل شده که تا آخرین نفس جنگ را در کوهها و درهها ادامه خواهد داد.
[روایت منشی هیتلر]
«فراوکانک» یکی از منشیهای هیتلر اظهار میداشت که بهترین روزهای عمر خود را روزهایی میداند که با هیتلر به سر میبرده است و حتی در روزهایی که هیتلر اختلال حواس پیدا کرده و مریض بود او را رها نکرد و زیرزمینی را که هیتلر برای خود درست کرده بود کاملا برای من شرح داد.
ادامه دارد…
پینوشت:
۱- منطقهای تاریخی در اروپای مرکزی که بیشترین قسمت آن در لهستان است و بخش کوچکی از آن نیز در چک و آلمان قرار دارد.
۳۱۱۲۵۹
مجله خبری سیلاد