پذیرش شکستی مفتضحانه در پشتپرده
این کشور پس از آمریکا، نهفقط دومین شمار نیروهای مستقر در افغانستان را داشت که شاید امروز دومین کشور مورد انتقاد در بحث خروج از نیروها نیز محسوب میشود. بهنظر میرسد واقعیت خروج این نیروها از افغانستان پذیرش شکستی مفتضحانه، نه برای ایجاد صلح در افغانستان که هرگز هدف اصلی نبود، بلکه شکست در استفاده از طالبان علیه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، در شرایطی است که آمریکا و همپیمانانش به تجمیع نیرو برای مقابله با چین نیاز دارند.
با پیروزی بایدن، آلمان در ماه فوریه، در بوندستاگ درصدد طی مراحل قانونی برای بسط مدت زمان حضور نیروهای خود در افغانستان بود. طبق نظر صدراعظم این کشور، تاریخ حضور نیروها در افغانستان باید تا ۳۱ ژانویه ۲۰۲۲ تمدید میشد. آنزمان دبیرکل ناتو، ینس استولنبرگ اعلام کرد همپیمانی با ابهاماتی بسیاری درخصوص توافق ترامپ با طالبان مواجه است. بایدن نیز درحال بررسی این توافق بود. وزیر امور خارجه آلمان، هایکو ماس در سخنانش اعلام کرد خروج نیروها از افغانستان نباید با عجله و «به تقلیدی کورکورانه» از توافق ترامپ باشد. آنچه پس از آن اتفاق افتاد از دید منتقدان آلمان، ارائه برنامهای برای خروج ازطرف دولت بایدن (با تاریخی متفاوت برای خروج) و سپس تقلیدی کورکورانه از آن ازسوی آلمان و دیگر اعضای ناتو بود.
مقامات آلمان مهمترین علت پذیرش خروج را شدت گرفتن مخاصمه نیروهای طالبان علیه نیروهای آلمانی مستقر در افغانستان اعلام کردهاند. دومین مسئله، بایکوت تمامی مذاکرات صلح ازسوی طالبان به بهانه خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان بوده است. سومین مسئله نیز همراهی ناگزیر آلمان با تصمیمی جمعی تحت همپیمانی ناتو عنوان شده است که خود بهصورت مستقل نمیتوانست نقشی در آن داشته باشد. این نکتهها جهت توضیح تضاد بین رویکرد آلمان در فوریه ۲۰۲۱ با امروز که در آن زمان هایکو ماس مدعی بود خروج نیروها باید هماهنگ با سرعت آهسته شکلگیری صلح در افغانستان بین دولت و نیروهای طالبان باشد، زمانیکه مقابله با طالبان هدف بود، کافی نیست. باوجوداین، چهارمین علت و تلختر از همۀ این علل، به گفته کرامپ کارنباور، «رسیدن همپیمانی به اهدافش» است که کاملاً قضیه ورود و خروج را به سخره میگیرد. او در سخنانی با تقلیل هدف بیست سال حضور خارجی در افغانستان به نابودی سران القاعده، این هدف را که دولتی مردمسالار مشابه با کشورهای اروپایی در افغانستان روی کار آید از ابتدا اشتباه ارزیابی کرد.
پرسش این است که چرا درک و قبول این مطلبِ بیمعنا این اندازه زمانبر شد؟ برای رسیدن به آن، افغانستان چه نیازی به میراثی بیست ساله از جنگ و حضور آمریکا و همپیمانانش داشت؟ شاید بتوان گفت تشدید تروریسم در این کشور و سرریز آن به کشورهای همجوار، کشته شدن هزاران افغانستانی در حملات و برجا گذاشتن ویرانهای از یک کشور کهن بهدست آمریکا و همپیمانان، واقعاً به بیست سال زمان نیاز داشت. شاید هم گفته کرامپ کارنباور در دیدار با ینس استولنبرگ، دبیرکل ناتو و وزرای امور خارجه و دفاع آمریکا در مقر فرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی در بروکسل، بهتر بیهودگی ورود و خروج آمریکا و همپیمانانش به افغانستان را توضیح دهد: «شعار ما همیشه این بوده و هست که با یکدیگر رفتیم و با یکدیگر افغانستان را ترک میگوییم». بههمینسادگی، در این اردوی گروهی تفرجی، سرنوشت آتی افغانستان برای هیچکس اهمیتی نداشت.
جالب آنجاست وزیر اقتصاد آلمان درمقابل انتقادات افغانستانیها بهویژه دولتمردان این کشور از خروج نیروها، به ادامه حمایتهای مالی این کشور از دولت افغانستان اشاره کرده است که میتواند حقوق کلیه کارکنان دولت را تأمین کند. از دید افغانستانیها این کمک درمقابل آنچه قرار بود استقرار صلح یا دولتی فراگیر باشد ناکافی است. مردم افغانستان نه باقی ماندن این نیروها را میخواهند و نه برنامههای کمکی و وعدههای صلحشان را، فقط پرسششان این است آیا میتوانند در لحظه خروج، فقط سرنخی برای خروج افغانستان نیز از آنچه در بیست سال گذشته بر سر این کشور و مردم آمده نشان دهند؟
نکته مهم دیگر برای منتقدان آلمان که شاید اگر این کشور از افغانستان خارج نمیشد میتوانست در چهارچوب راهبرد اروپایی حل بحران در منطقه بحران توضیح داده شود، بلاتکلیفی نیروهای محلی است. گویی آلمان حتی یک پناهنده دیگر از منطقه نمیتواند بپذیرد. آلمان درحالی خروج نیروها و تجهیزات خود را از افغانستان آغاز کرده است که هیچ تصمیم روشنی برای سرنوشت اردوی محلی آلمان، یعنی افغانستانیهایی که بهعنوان مترجم، آشپز یا کارشناس امنیتی برای آلمانیها خدمت کردهاند اندیشیده نشده است. طالبان این اشخاص را خائنانی میداند که برای تحکیم اشغال «غیرقانونی» افغانستان به نیروهای خارجی کمک کردهاند. احتمال هدف قرار گرفتن این افراد که درحدود ۳۰۰۰ نفر تخمین زده میشوند وخامت درگیری را در افغانستان تشدید خواهد کرد.
درحالیکه بریتانیا کارمندان خود را با ارائه ویزای پناهندگی به اروپا منتقل کرد، آلمان همچنان آنها را در شرایطی ابهامآلود نگاه داشته است. مرکل ازسویی، از حمایت آلمان مبنیبر اعطای ویزا و ازسویدیگر، از چشماندازی برای زیست این افراد در کشور خودشان در افغانستان سخن گفته است. گفتهها از افغانستان حاکی از پخش اعلامیههایی ازسوی طالبان با تهدیداتی مستتر در آن است که خون اشخاص درخواست کننده ویزای پناهجویی را بر گردن خودشان دانسته است، درعینحال متذکر شده است طالبان درصورت «اعلام پشیمانی» با این افراد مشکلی ندارد. سازمانهای بینالمللی حقوق بشری در تلاش برای فشار آوردن بر آلمان جهت قبول پناهجویی این نیروها هستند. باوجوداین، بهنظر نمیرسد آلمان با انتخاباتی در پیش، بیش از وعده بتواند کاری برای پذیرش پناهجویان انجام دهد.
با خروج نیروها در سپتامبر، افغانستان برنامهای تحت صدراعظمی مرکل محسوب میشود که کموکیف آن بر انتخابات آتی این کشور اثر میگذارد. اگرچه از مرکل بعید است برنامهای را ناتمام به دولت پس از خود بسپارد، اما فشار درخصوص سرایت بحرانهای دیگر مناطق به اروپا و بخشی از آن یعنی پناهجویی در این کشور بسیار بالاست. بنابراین، بهنظر میرسد مرکل در بازگشت از سفر تفرجی خود، نهفقط آنچه را دورریختنی است مرتب گوشهای جمع میکند و رسیدگی به آن را برای هتلداران میسپارد، بلکه سوغاتی هم نمیخواهد و حتیاگر بتواند خاطراتش را هم پشت در میگذارد.
دراینبین، آینده سیاسی افغانستان در مذاکره و توافق با طالبان، تغییر روش و اهداف غرب و نظارت از دور بر گفتگوهای بین افغانی، همه پذیرش ضمنی شکستی مفتضحانه و به آن معنا است که در کشوری که هنوز نه صلح نزدیک و دستیافتنی است و نه هنوز یک نظام دولتی کارا در آن روی کار آمده است، باید به نقطه نخست، یعنی جایی بازگشت که امید به آینده و همت مردم هست. امیدی به آیندهای سیاسی در دست مردمان افغانستان و تصمیم خودشان برای ادامه روند متوقف شده مذاکرات صلح یا حتی مقاومت در برابر طالبان، در حین تلاش برای ممانعت از خم شدن زیر فشار دخالتهای متعدد خارجی که هنوز به بهانههایی مانند کمک مالی ادامه خواهد یافت.
*مدیرعامل موسسه مطالعاتی ابرار معاصر و کارشناس اروپا
۳۱۰ ۳۱۰