افغانستان و انتخاب حساس ایران
با توجه به اهمیت این موضوع، ایران در مقابل بحرانهای داخلی افغانستان نقش و رویکرد جدیدی را بیش از گذشته برای خود تعریف کرده است زیرا عدم ثبات افغانستان میتواند اهداف و منافع ملی ایران در منطقه را مورد خطر جدی قرار دهد.
بر مبنای نگاه واقعگرایانه، ایران در سیاست خارجی خود نسبت به افغانستان پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میتوان به این نتایج رسید که کارنامهی دولتهای بر سر کار آمدهی افغانستان تا به امروز گواه بر آن دارد که مواضع و سیاستهایشان درصدد متعادلسازی روابط دوستانه با ایران نبوده است و اغلب این دولتها، نگاه و حمایت خود را بر مبنای حمایتهای واشنگتن و شرکای ایالاتمتحده قرار داده بودند که این امر یکی از فاکتورهای مهم و اصلی تضاد سیاسی ایران و افغانستان محسوب میشود. با این برداشت میتوان سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات اخیر افغانستان و ملایمت رفتاری با طالبان را تا حدودی از دیدگاه واقعگرایی سیاسی منطقی دانست اما نه صرفاً کامل و بیخطا ،زیرا افغانستان چه از لحاظ اشتراکات تاریخی و فرهنگی و چه از لحاظ میراثهای غنی مشترک دیگر، جایگاهی ویژه برای ایران دارد.
برخی از منتقدان سیاسی بر این باورند که ماهیت طالبان همانطور که از عملکردش در همین ماهها و روزهای اخیر مشخصشده، هیچ تغییری نکرده است و تنها بر اساس قبول واقعیتهای سیاست بینالملل، این گروه توانسته است خود را در غالب تغییر ظاهری رفتار سیاسی و تعامل در مذاکرات و تغییر سبک در چانهزنیهای منطقهای، برای گرفتن امتیازات و حمایتها تقویت سازد؛ اما باید منتظر این پیامد بود که پس از جلوس طالبان بر مسند قدرت با توجه به سابقهی تاریک خود در عرصهی داخلی افغانستان و … همان خطی و مشی گذشته را چهبسا سختتر از پیش ادامه خواهد داد. این دسته از منتقدان معتقدند طالبان نهتنها درکی از مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان نداشتهاند بلکه همان دست آوردهای نیمهجان افغانستان را نیز با خاک یکسان خواهند نمود.
اما در مقابل این طیف فکری، صاحبنظرانی بر این باور هستند که طالبان چرخش بنیادینی نسبت به گذشته خود داشته است و رویکردهای طالبان بهطور فعالانه در نشستهای مختلف در جهت حلوفصل مشکلات خود با دولت افغانستان و بازیگران منطقهای و فرا منطقهای گواهی بر این تغییرات بنیادین آنان است و درنهایت ایران میتواند از تعهدهای این گروه در راستای منافع فرامرزی خود استفاده نماید و همچنین این طیف فکری تأکید بر این موضوع دارند که ایران بارها در مذاکرات خود با طالبان تضمین امنیت شیعیان افغان را مطرح نموده است و طالبان نیز این امر را بهعنوان خط قرمز ایران پذیرفته است و بارها در مذاکرات خود با مقامات ایرانی، تضمین روند دموکراسی و تصمیمات اکثریت مردم افغانستان در تعیین سرنوشت خود را داده است.
البته گروه دیگری از تحلیلگران و منتقدان سیاسی، اجماع بر این نظر دارند که ملایمتهای ایران در مقابل طالبان رویهای دیگر از سیاستهای جدید ایران میباشد که در این صفحهی شطرنج، مهرهی طالبان برای ایران، مهرهای بهسان سربازهای خطشکن در مقابل گرفتن امتیازات غیرمستقیم و نامحسوس از آمریکا و شرکای آن میباشد و درنهایت ایران اصول حمایتی خویش را تمام و کمال در مقابل مردمان افغانستان و خصوصاً شیعیان این سرزمین اعمال خواهد نمود.
البته با توجه به نظرات منتقدان، میبایست رویکرد ایالاتمتحده را در مسیری ویژه موردبررسی قرارداد. بهطور مثال باید توجه داشت، آمریکا در طول ۲۰ سال حضور خود در افغانستان نتوانست اهداف دموکراتیک سازی را فراهم سازد و از سمتی، دولت بایدن با توجه به بحرانهای شرق آسیا و تضاد منافع آمریکا در مصاف با چین، اولویت تمرکز نیروهای لجستیکی و نظامی خود را به آن سمت سوق داده است؛ اما باید توجه داشت تصور خروج کامل آمریکا از افغانستان و از دست دادن این حیات خلوت مهم، بسیار ساده اندیشانه میباشد. باید افزود، دولت بایدن به ماهیت نقش کلیدی ایران در معادلات سیاسی افغانستان بیشازپیش پی برده است و مذاکرات و نشستهای سران طالبان و دولتمردان و چهرههای سیاسی افغانستان در تهران را زیر ذرهبین قرار داده است بهطوریکه «ند پرایس»، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در ارتباط با این موضوع بیان نمود: «ما میدانیم که ایران میزبان هیأت طالبان بوده است و نقش همسایگان افغانستان را در آینده درک میکنیم و میزبانی ایران از مذاکرات صلح افغانستان ممکن است سازنده باشد». البته این موضعگیریهای اخیر آمریکا و استقبال آنان از نزدیک شدن طالبان به تهران، بسیار جای تأمل و احتیاط را از جانب سیاستگذاران و تصمیم سازان ایرانی میطلبد؛ زیرا خروج آمریکا، عملکرد ضعیف دولت افغانستان و حملات همهجانبه طالبان بدون قرار گرفتن مانع جدی بر سر راه خود، ارتباط روشنی از این مثلث در اختیارمان قرار میدهد.
سیاست خروج نیروهای آمریکایی یک نوع سیاست تکراری است که مشابه آن را در سالهای اخیر در عراق دیدهایم و نتیجتاً این عملکرد آمریکا یک فرایند ثابتی را برملا میگرداند و آن چیزی نیست جز توجیهی برای ماندن در کشور مدنظر و بهرهبرداری چندوجهی از استراتژیهای جدید خود. البته این سیاستهای تکراری زمانی مشخصتر شد که دولت بایدن مطرح کرد که نقش ویژهای را برای خود در مقابل بحرانهای افغانستان ترسیم نموده است و خروج نظامیان خود را از افغانستان مشروط به تحولات سیاسی افغانستان نکرده است.
علاوه بر موارد فوق بازتاب دیدگاههای مردم افغانستان در رسانهها و فضای مجازی نیز بسیار قابلتأمل است. اغلب واکنشها نشان از وارد بودن ایرادات جدی بر عملکرد حاکمیت افغانستان دارد که در مرکز اصلی این نارضایتیها «محمد اشرف غنی» قرارگرفته است و ملاقاتهای او با سران واشنگتن و اشتراک قومیتی پشتونی وی با طالبان و نهایت تعلل و دوگانه عمل نمودن دولت افغانستان در مواجه با حملات و تصرفات طالبان و اقدامات آمریکا، در بین مردم افغانستان ضدیتی عمیق در نگاه به حاکمیت افغانستان به وجود آورده است.
اکنون مردم افغانستان با گذشت دو دهه حضور بلامانع آمریکا در خاکشان به این جمعبندی رسیدهاند که اتکا به آمریکا و شرکای غربی ماحصلش همین دست آورد شروع مجدد از صفر بوده است. پیامد این رخداد میتواند فرصت ویژهای برای ایران داشته باشد. ایران میتواند با میانجیگری فعالانه خود در این اختلافات داخلی، اجماع فکری اکثر مردمان افغانستان را در آینده سیاسیشان مرتفع گرداند. مدیریت رایزنیهای چندجانبه از سمت ایران با حضور کشورهای (افغانستان-پاکستان-چین-روسیه) میتواند دست آورد مناسبی را سبب گرداند زیرا در حال حاضر منافع پاکستان و چین و روسیه به بقاء ثبات سیاسی و امنیتی افغانستان میل میکند و در مقابل این بلوک مذکور میتوان بلوک (آمریکا-هند-عربستان-ترکیه) را قرار داد که از وجود آنارشی در افغانستان استقبال مینمایند. همچنین با توجه به شرایط پیش روی ایران، قطعاً جایگاه افغانستان به لحاظ ژئواکونومی نیز با توجه به توافقات اخیر ایران و چین (برنامه ۲۵ ساله همکاریهای مشترک) بیشازپیش مورد اهمیت قرار میگیرد.
با توجه به داغ بودن تنور نقد و تحلیل بر موضوعات فوقالذکر آنچه که مهم است کمک و همیاری و رسیدن به سریعترین مسیر ثبات و آرامش برای این مردمان مظلوم و هم میراثان اصیل ایرانشهر است. با این تفاسیر، تصمیم سازان سیاسی ایران قطعاً بر این موضوع واقف هستند که در این پیچ مهم تاریخی افغانستان، هر تصمیم خطایی میتواند بر آینده هر دو کشور تأثیرات مهمی بر جای بگذارد ازاینرو میطلبد امتیازهای مقطعی فدای دستاوردهای گذشته و اشتراکات تمدنی دو همسایه نگردد.
در انتها باید افزود، کشور افغانستان امروزی از معدود سرزمینهایی است که با تقلا و دستان خالی همواره در درون، میراث ایرانشهری خود را با آبروداری تمام حفظ نموده است.
لازم به ذکر است بااینکه آخرین وداع مرزی آن از ایران با معاهده پاریس در سال ۱۸۵۶ توسط انگلیس و نالایقی تمدن فروشان قاجاری رقم خورد اما پررنگی خطوط مرزها در نقشههای جغرافیایی تا به امروز نتوانست بر پررنگی اشتراکات فرهنگی و تاریخی این دو خاک از هم دورافتاده چیره گردد. ازاینرو رسالتی میماند برای این هم میراثان همریشه که در بزنگاههای تاریخی به یاری هم بشتابند. میبایست توجه داشت که مردمان خستهی این سرزمین همسایه بیشازپیش چشم به یاری حمایتهای ایران دوختهاند و این بزنگاه تاریخی مهم میتواند عملکرد ایران را تا همیشه مورد قضاوت نسلهای آینده دو کشور قرار دهد.
*پژوهشگر میهمان در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه
۳۱۰ ۳۱۰